سیاهی مطلق



تو همون حس غریبی که همیشه با منی

تو بهونه هر عاشق برای زنده موندنی


میدونم هنوز اسیرم تو حصار لحظه ها

کاش میشد با یه اشاره ی تو ازاد میشدم


با توام که گفته بودی غصه هام تموم میشن

پس کجایی که بیایی منو بگیری از خودم


ناجی ترانه ها منو به واژه ها ببر

این حقیرو به سخاوت شب و دعا ببخش


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها